انتظار
گرفته راه گلویم به عقدههای فرج
به سر هوای تو دارم، به دل نوای فرج
ببین که زخمیِ زخمی ز تیرِ هجرانم
به نیمه جانیِ من ده کمی دوای فرج
به کودکی دلِ من را هواییات کردی
دلیل پیری من شد فقط هوای فرج
برای این که ندیده نبینمت بروم
هزار مرتبه خواندم تو را دعای فرج
ولی گمان نکنم قابلِ رخت باشد
غلامِ رو سیه و روی تو صفای فرج؟
بیا و در شبِ قدرم، بخوان مناجاتی
ای ابتدای جدایی، ای انتهای فرج
فقط بیا و بگو تا که فرصتی باقیست
ندیدی از من رسوا دمی وفای فرج
***********************
گریهکنای روضهها صاحب روضهها کجاست؟
کاشکی میشد جواب بده منشاء عقدهها کجاست؟
تو این شب قدر اومدم یه حرفی رو حاشا کنم
صاحبم و گم کردم و میخوام اون و پیدا کنم
فقط با حرف و با سخن میگم آقام مهدی بیاد
اما دلش رو با گناه میسوزونم خیلی زیاد
من اومدم این شب قدر بگم آقا رهام نکن
من آدم خوبی بودم اینجور من و نگام نکن
واسطه شو پیش خدا به خوبای دور و برت
گناه زیاد کردم آقا تو رو قسم به مادرت
نوکر اگه غریب باشه اربابِ اون یارش میشه
ارباب اگه غریب باشه کی یار و غمخوارش میشه
خدا نیاره اون روز و عاشقِ بی صفا باشم
مردن من بهتره تا نوکرِ بی وفا باشم
*************************
هجر تو رنج و عذابم مهدی صاحب زمان
من سراسر التهابم مهدی صاحب زمان
در شبِ تیره به دنبال ستاره میروم
غافل از تو آفتابم مهدی صاحب زمان
در گناهان غوطه ور گشتم ولیکن عاشقِ
یک نظر از تو جنابم مهدی صاحب زمان
در شبِ جمعه نشستم تا به حقِ عاشقان
لحظهای گویی جوابم مهدی صاحب زمان
انتظارت همچو درّی در صدف مانده هنوز
خواستارِ درّ نابم مهدی صاحب زمان
روی زیبایت نشان ده تا کنم این ادعا
کردهای خانه خرابم مهدی صاحب زمان
منشاء هر خیری و من گرمِ سودِ این جهان
من به دنبالِ سرابم مهدی صاحب زمان
*************************
از هجر تو طبیعت ما گریه می کند
چشم تمام آینه ها گریه می کند
چشم انتظار آمدنت شیر خوارهای است
گهوارهای به کرب و بلا گریه می کند
پای سه سالهای که پر تاول آمده است
دارد به اشک و دعا گریه می کند
در علقمه به خاطر تو مشک پاره ای
دارد کنار دست جدا گریه می کند
گودال سرخ روز عطش نعره می کشد
از روضه های خون خدا گریه می کند
علی اشتری
************************
یا این دل شکستة ما را صبور کن
یا لا أقل به خاطر زینب ظهور کن
دیگر بتاب از افق مکه ، ماه من!
این جاده های شب زده را غرق نور کن
با ذوالفقار حضرت مولا ، بیا و بعد
دلهای شیعه را پرِ حسّ غرور کن
با کوله بار غربت و اندوه خود بیا
از کوچه های سینه زنی مان عبور کن
امشب بیا که روضه بخوانی برایمان
امشب بساط گریه مان را تو جور کن
یا چند صفحه مقتل کرب و بلا بخوان
یا خاطرات عمه تان را مرور کن
هم از وفای ساقی لب تشنگان بگو
هم یادی از مصیبتِ سرخ تنور کن
************************
عمری در آرزوی وصال تو سوختیم
با یاد آفتاب جمال تو سوختیم
ما را اگر چه چشم تماشا نداده اند
ای غایب از نظر به خیال تو سوختیم
ای شام هجر کی سپری میشوی که ما
در آرزوی صبح زوال تو سوختیم
چندی به گفتگوی فراق تو ساختیم
عمری در آرزوی وصال تو سوختیم
************************
باز گردای بغض صحرا گرد من
باز گرما ده به بیت سرد من
ای که عمق انتظارات منی
ای که پشت استعارات منی
من شب ظلمانی استم تار تار
انتظارم انتظارم انتظار
منتظر بودن عبادت کردن است
با خیال دوست عادت کردن است
قبله ی صحرانشین این کویر
بال زخم سجاده هایم را بگیر
باتو کبری در خضوعم مانده است
چار رکعت در رکوعم مانده است
تشنگی از پای دراورده مرا
اب پشت سد جوعم مانده است
سجده ام سر میکشد از روی مهر
غصه بر دوش خضوعم مانده است
واجباتم شد شهید مستحب
اصل در چاه فرو عم مانده است
ای نمیدانم کجایی کیستی
ای فراتر از چرایی -چیستی
در قیابت اب را گل کرده اند
موج را مدیون ساحل کرده اند
خاک در دست کسوف افتاده است
اسمان هم در خسوف افتاده اند
اه ای خورشید روز رهگذر
ای پناه سایه های در به در
بی تو ما دلشوره های بی نوا
بر کدامین جاده یابیم التجا
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این وعده میمانم بیا
با تجلی های پر هیبت بیا
از میان پردهی غیبت بیا
ان که عمری گشته در دنبال تو
باز می اید به استقبال تو
**********************
ای دل طوفانیم آرام باش
یک تپش با طبع من همگام باش
واژه هایم را پر از احساس کن
دیده را از اشک پر الماس کن
وا کن از پای قلم زنجیر را
بشکن این بغض شب دلگیر را
تا نویسم از چنین هنگامه ای
سوی آن صحرا نشسته نامهای
کعبه آباد حجاز من توئی
مستحبات نماز من توئی
ای تو آرام دل هر بی شکیب
مستجاب آخرین امن یجیب
یادت ای قامت قیامت هر کجا
کرده غوغای قیامت را بپا
صبح جمعه رقص شور انگیز باد
حلقه زلف تو را آرد به یاد
چیست این دلشوره های بیکران
پشت کاشی های سبز جمکران
کشتی امید در گل تا به کی
بانگ اللهم عجل تا به کی
تا به کی از داغ هجران تو صبر
جلوه کن ای آفتاب پشت ابر
اشکهایم هر پگاه انتظار
گل کند در وعده گاه انتظار
کاروان سالار لختی صبر کن
یوسفی دارم به چاه انتظار
کی به دریای ظهورت می رسد>
<زورق این آبراه انتظار
بی تو در سرمای شب بی طاقتند
کودکان بی پناه انتظار
کاش مست چشم نازت می شدم
ریشه ای از جانمازت می شدم
کاش برگردی که باز آید بهار
کاش گردد دست بوست ذوالفقار
کاش یکدم میهمانت می شدم
نیمهی شب روضه خوانت می شدم
کاش یک ساعت عنان گیرت شوم
یا جوان مرگ تو یا پیرت شوم
دادم از کف جمله صبر و تاب را
تا که بوسیدم کف سرداب را
بانگ هل من ناصر از کعبه برآر
کعبه را از این سیه پوشی در آر
ذوالفقار حیدری را تاب ده
کافران را بیم از مرداب ده
خیز و بر هم زن همه آرامشان
کام شیرین تلخ کن بر کامشان
محو کن فرعونیان نیل را
از فلسطین نقش اسرائیل را
کربلای دیگری آغاز کن
روزه صبر خدا را باز کن
کودک ششماهه را خوابی رسان
خیمه های تشنه را آبی رسان
اهل بیت عشق را دریاب زود
خیمه عباس مانده بی عمود
***********************
موضوع مطلب : اشــعـــار